عجب شیر پرس - اين فعال ادبي و فرهنگي، حدود شصت سال پيش در هريس يکي از شهرهاي استان آذربايجان شرقي چشم به جهان گشود. اصغر وکيلي درچهار سالگي پدرش را از دست داده و از شش سالگي وارد حرفه دندان سازي به روش سنتي شده است.
سال 1361 به خدمت سربازي رفته و پس از دوران سربازي از حدود بيست و دو سالگي علاوه بر دندانسازي به سرودن شعر و نوشتن داستان به زبان مادري هم پرداخته است. با صداي جذاب بم مردانهاي که از عمق جانش بر ميخيزد، لب به سخن ميگشايد؛ «هنگامي که در کنار استادم به آموزش دندانسازي مشغول بودم، در ذهنم به پرورش داستانهايي ميپرداختم و هر کدام را چون ورقي در کنج سينهام بايگاني ميکردم، عصرها بعد از فراغت از کار، داستانهايم را براي بچههاي ديگر بازگو ميکردم و آنها هم با شور و اشتياق زياد به حرفهايم گوش ميدادند، به تدريج پدر و مادرهايشان هم به جمع ما اضافه شدند و از شيريني حکايتهايم لذت ميبردند و مرا تشويق ميکردند، گاهي از من مي پرسيدند که اين قصهها را از کجا ياد گرفته اي و من سکوت ميکردم. کم کم داستان سرايي من در بين دوستان و آشنايان طرفداراني پيدا کرد، بزرگترها اصرار ميکردند بدانند من اين قصه ها را از چه کسي ياد گرفتهام و من هم غرق در روياهاي کودکانه ميگفتم از کسي ياد نگرفتهام، از خودم ساخته ام، باورشان نميشد و مرا دروغگو فرض ميکردند، تحت تاثير حرفهاي ديگران، روزي از مادرم کتک سختي خوردم و شب هنگام به تب و لرز شديدي در آن سرماي استخوان سوز که خبري از وسايل گرمايشي امروزي نبود، مبتلا شدم، هر طور بود شب را زير کرسي به صبح رساندم و ديگر سمت داستان سرايي نرفتم. وقتي پدرم فوت کرد برايش شعري گفتم که اقتباسي از شعر خان ننه استاد شهريار بود».
آهنگين، شمرده و موزون سخن مي گويد، وقتي از او ميپرسم از چه زماني به شعر علاقه مند شدي در پاسخ مي گويد: «من از همان دوران طفوليت طبع شعر و داستان سرايي را در خود احساس مي کردم، طوري که هرجا منصب و جمعي شنوا مي يافتم، فورا فرصت را مناسب مي يافتم و از داستانهايم براي آنها مي گفتم و آن جمع چنان شيفته داستانهايم مي شدند که متوجه گذر زمان نمي شدند و وقتي مي پرسيدند اين حکايتها متعلق به چه کسي است، فورا حرف را عوض ميکردم، همان طور که قبلا عرض کردم از 22 سالگي به طور جدي شروع به سرودن شعر نمودم و عامل اصلي بروز و ظهور طبع شعري، يتيمي و محروميت از نعمت پدر از چهار سالگي بود و تمام شعرها و داستانهايم به زبان مادري است. با توجه به اينکه بعد از خداوند کريم، پدر و مادر تنها موجودات قابل پرستش در روي کره خاکي هستند لذا در سبک عاشيق در مقام پدر و مادر و همچنين مصيبت هاي يتيمي که خودم از دوران طفوليت گريبانگير آن بودم، شعر سروده ام. اوايل جواني در اوج شعر گفتنم در دهي بوديم که مادر کد خداي آن ده به رحمت خدا رفته بود و جمعي از شاعران سبک عاشيقي هم حضور داشتند، کد خدا تعريف مي کرد که ديشب مادرم را در عالم رويا ديدم که در بهشت ساکن بود و شعراي حاضر هر کدام شعري در اين خصوص گفتند، فرصتي بود براي عرض اندام و شعر گفتنم، منتظر فرصتي بودم و به محض اينکه نوبت من رسيد سريع شعري سرودم که مورد اقبال جمع و کد خدا واقع شد و همچنين مايه تشويق بيشتر بنده براي سرودن شعر هاي بعدي، که فرازي از آن را تقديم مي کنم.
بوملول کونلومون غمگين چاغيندا
عالم روياده جنت باغيندا
او معصوم باخيشلي آنامي گوردوم
سئوينجک دايانيب انونده دوردوم
تمام اشعارم برگرفته از متن جامعه و بيشتر در وصف پدر و مادر و عبرتهاي برگرفته از جامعه در دوران يتيمي به زبان آذري و به سبک «عاشيقي» است ولي همه آنها را نتوانسته ام به رشته چاپ در بياورم.
در پاسخ به سوالم در خصوص اينکه از چه شاعراني تاثير گرفته، ميگويد: شاعراني مثل استاد ثاني متخلص به مددلويي و جواد کلامي هريسي و شعر خان ننه شهريار.
به نظر شما شعر گفتن قابل يادگرفتن است يا ذاتي است؟- شعر و شاعري ياد گرفتني نيست، هنري است ذاتي که بايستي در ذات انسان باشد و به آن طبع شاعري مي گويند و براي هر شاعري جرقه اي لازم است تا طبع او شعله ور گردد و ابيات از زبان چون مسلسل به رگبار آيد و رعد و برقي زند و مثل باران بر زمين نشيند، چنين نيست که طبع خاموش، شاعري به بار آورد...
از او مي پرسم تا به حال در محافل ادبي حضور يافته ايد، در جواب مي گويد: با توجه به اينکه آدمي خجالتي هستم، دوست ندارم خودم را زياد مطرح کنم، در محافل شرکت نميکنم، فقط در يک محفل خودماني به نام «ساز سوز اوجاقي» شرکت ميکردم که آن هم مدتي است ديگر نمي روم.
درباره موسيقي و رابطهي آن با شعر صحبت کنيد؟هر چيزي که در آن نظم حکمراني ميکند، ميتواند با ديگر مجموعههاي منظم نيز ارتباط برقرار کند، همان طوري که اجزاي موسيقي با نظم خاصي همديگر را در آغوش گرفته و سمفوني آرامش بخشي خلق ميکنند که تسلي بخش گوش جان است، شعر نيز مجموعهاي از کلمات، قافيهها و رديفهاي جانداري است که گويا با انسان حرف ميزنند و وقتي اين دو با هم مخلوط ميشوند، با روح انسان کار دارند پس به نوعي ميتوان گفت موسيقي و شعر مکمل هم هستند.
لطفا در باره ويژگيهاي خاصّي که در شعرتان وجود دارد، بگوييد.
هر شعري ويژگيهاي خاص خودش را دارد و اشعار اين حقير پر از ويژگيهاي کودک درون من است که هنوز از آنها بوي پدر استشمام مي شود و ميخواهد سر به شانههاي پر مهر و قدرتمند و گرم پدر در شبهاي سرد و تاريک و ترسناک بگذارد ولي حيف که پدر از چهار سالگي رفته و پسرش را با کوله باري از حسرت با مادر تنها گذاشته است تا از شش سالگي هم کار کند هم درس بخواند و هم از مشکلات زندگي عبور کند و اينها همه تبديل به 100 شعر و 300 داستان و البته تعدادي طنز تلخ شده است.
آيا کتابي را به زبان مادري به رشته تحرير در آوردهايد؟ کتابي به زبان مادري با عنوان «هريسين پلنگ اوغلي» نوشته ام با توجه به اينکه اهل هريس هستم و اهالي آذربايجان چون پلنگ غيرتمند هستند به اين نام و به اين مضمون داستاني نوشته ام و چند تا از شعرهايم را نيز در آن گنجاندهام، اين کتاب داستان جواني غيور و پلنگ سان از هريس است.
آيا قصد چاپ کتاب هاي ديگر را نيز داريد، در اين خصوص چه توقعي از دوستداران ادبيات عاميانه داريد؟
تعداد يک صد قطعه شعر و 300 داستان به طور کامل آماده چاپ دارم که انتشار آنها حمايت اصحاب رسانه، قلم و ساير مسئولين ذيربط فرهنگي را مي طلبد.
در پايان يکي از شعرهايتان را برايمان بخوانيد؟اين شعررا هم با احترام به مقام پدر، نثار پدران سرزمين عزيزم مي کنم:
هاييما هاي وئرَن آتا
گليشين روح وئريرگديشين هدف
دار گوءنده هييما هاي وئرَن آتا
ريشوه سيز دوست ايدين ديلُکسيز آرخا
دارگوءنده هاييماهي وئرُن آتا