جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - May 10 2024
کد خبر: ۱
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۵
بازیگر تبریزی:
هنرمند واقعي کسي است که از مردم الهام بگيرد و در خدمت بشر باشد. هنرمند، انساني جدا از ديگر انسان هاست، خلق کننده است و قابل ستايش. استاد هاشم چاوشي، بازيگر بنام استان آذربايجان شرقي و يکي از عاشقان اين رشته است.هنرمند واقعي کسي است که از مردم الهام بگيرد و در خدمت بشر باشد. هنرمند، انساني جدا از ديگر انسان هاست، خلق کننده است و قابل ستايش. استاد هاشم چاوشي، بازيگر بنام استان آذربايجان شرقي و يکي از عاشقان اين رشته است.
بی مهری مسئولان مرا به استان های دیگر برد

هنرمند واقعي کسي است که از مردم الهام بگيرد و در خدمت بشر باشد. هنرمند، انساني جدا از ديگر انسان هاست، خلق کننده است و قابل ستايش. استاد هاشم چاوشي، بازيگر بنام استان آذربايجان شرقي و يکي از عاشقان اين رشته است.

 به همين منظور مصاحبهاي را با ايشان اختصاص داديم.

س: لطفاً خودتان را براي خوانندگان نشريه معرفي بفرماييد؟

ج: بنده هاشم چاوشي، در ارديبهشت ماه 1331  در شهر تبريز محله دوهچي ديده به جهان گشودم. و بعد از 3 سالگي ام به خيابان صائب رفتيم و تا زمان ازدواج آنجا بودم و در سال 1354 به استخدام صدا و سيماي مرکز آذربايجان شرقي در آمدم و در سال 1383 بعد از 30 سال خدمت صادقانه بازنشته شدم، و در حال حاضر مشغول فعاليت هاي هنري هستم.

س: به نظر خودتان بهترين نقشي که تاکنون بازي کرده ايد، کدام يک از نقش ها يتان بوده است؟

ج: تمامي نقش هايي که بازي کرده ام شايد در نظر مردم همه اش خوب و يا بد باشند ولي به نظر من هيپکدام خوب نيستند ولي آرزو دارم نقشي را بازي کنم که بهترين باشد.

س: علاقه شما به بازي کردن در نقش هاي مثبت است يا منفي؟

ج: مسلّم و روشن است که اول از همه کمدين بوده و استاد خنده هستم و از اين کارها و نقش ها خيلي خوشم مي آيد و علت آن نيز اين است مخاطب خوشش مي آيد.

بنده خيلي لذت ميبرم که با ياد آوردن آن صحنه ها مردم خاطره خوش داشته باشند و طنزهايي را که يادشان ميآيد باعث لبخند و شاديشان گردد.

نقش مثبت يا منفي با يادآوري طنزها خيلي فرق مي کند به همين خاطر از اول هميشه مثبت بازي کرده ام ولي چون کارم بيشتر طنز است بهمين دليل منفي خيلي کم بازي کردهام.

در استان آذربايجان شرقي مرا به عنوان استاد خنده مي شناسند.

س: چرا همکاري شما با صدا و سيما آذربايجان غربي بيشتر است؟

ج: به حضور حضرتعالي عرض کنم موضوعي که پيش آمد، در آذربايجان شرقي، اين است که با اينکه من کارمند صدا و سيماي آذربايجان شرق هستم ولي يک سري بيمهري ها از طرف مسئولين تلويزيون ديدهام.

خداوند بزرگ يک توان و قدرت به من داده که هر کجا بروم و هر جايي بازي کنم موفقم، متاسفانه در سال هاي پيش از طرف مسئولين صدا و سيما بي مهري هايي در حق من شد و اين بيمهري ها بود که مرا به استان هاي آذربايجان غربي کشاند تا در آنجا ايفاي نقش کنم و در جشنواره ها جايزه ها را به نام استان هاي ديگر بياورم و خيلي خيلي متاسفم چون توليد کننده استان آذربايجان غربي بود موفقيت به نام آنها ثبت شد. ولي اي کاش آنطور نبود. از ته دلم راضي نيستم اين بي مهريها باعث شد من به زنجان، اردبيل، تهران و... بروم و در آنجا ايفاي نقش کنم.

 بنا به دلايلي گلايه من از مسئولين بسيار است، به خصوص مسئولين صدا و سيماي آن زمان که متاسفانه همه مردم مرا بچه استان آذربايجان غربي مي دانند در حالي که من بچه تبريزم.

س: شما در سينما کم کار بوده ايد چرا اکنون کار نميکنيد؟

ج: چون بازي در سينما بيشتر در تهران اتفاق مي افتد نه در شهرستان ها، شايد سالي يک يا دو بار در شهرستان ها هم اتفاق بيافتد، من علاقهمندم هم در تلويزيون و هم در سينما بازي کنم به شرط آن که در استان خودمان باشد، و دليل اينکه در سينماي تهران کار نميکنم بخاطر اين است که نمي توانم در تهران بمانم. در تهران دلتنگي ميگيرم و اگر بخواهم به تهران بروم بايد صبح رفته و شب برگردم و به علت طولاني بودن فيلم ها که يک الي دو ماه طول ميکشد و همچنين دود و گرماي تهران که با روحيه من سازگار نيست براي همين بازي نميکنم.

  ناگفته نماند علاقه و عشقم هميشه به استان خودم بوده و هست.

س: شما به عنوان بازيگر تلويزيون از نحوه پخش سريال ها راضي هستيد؟

ج: در آذربايجان غربي و شرقي اولين بار هر فيلمي را که بخواهند درست کنند به سراغ من مي آيند و ميگويند ما تو را در نظر گرفته ايم که اين نقش را بازي کني من نگاه مي کنم اگر در آن نقش احساس کنم که ضعيفم قبول نميکنم، و همچنين نگاه مي کنم ببينم چه کساني در فيلم حضور دارند؟ همانطور که اول گفتم من هنوز نقش دلخواه خودم را بازي نکردهام يعني سريالهايي هست که انسان دلش مي خواهد آنها را بازي کند و خوشش ميآيد. کما اينکه در بعضي از سناريوها هم اگر بتوانم مي خواهم بازي کنم ولو قرارداد ببندند يا نبندند.

تنها سريالي که دوست داشتم آن را بازي کنم، مشدي عباد بود.

خيلي از صحنه هاي سريالهايي که بازي ميکنم، طنز هستند.

لازم است بگويم که دو سال قبل سريال مشدي عباد را خواستيم ببريم به صحنه فيلم، آنهايي که سن و سالي دارند سريال مشدي عباد را مي شناسند اين سريال چندين سال در سينماي ايران از ماه رمضان تا عيد فطر هر سال پخش مي شد و سريال خيلي جذابي بود و در زمان خودش خيلي خوب بود و همه از فيلم خاطره هايي دارند.

ما هم با کمال ميل خواستيم اين فيلم را بازي کنيم البته اين اتفاق در زمان قبل از آقاي صفي پور بود.

آقاي صفي پور جزء مديران نادر است. ما سناريو را داديم، کتابچه و عکس ها را داديم و گفتيم مي خواهيم اين فيلم را بازي کنيم. گفتند تمرين کنيد ما هم رفتيم موسيقي نوشتيم تمرين کرديم چندين ماه بعد از تمرين گفتيم ما آماده ايم و مي خواهيم  دکوراسيون کنيم و آنها گفتند بايد اسم فيلم را عوض کنيد، آخر مگر مي شود نام سريالي به نام ديگر بازي کرد.

ما گفتيم اگر اسمش را عوض کنيم مردم نمي آيند فيلم را تماشا کنند.گفتند نه مجوز ندادند، شاخ و برگ ما هم ريخت و بعد از چند مدتي کار کردن هزينه گذاشتن بي نتيجه ماند با وجود فعاليت چندين ماه عقب کشيديم. مسئولين وقت بايد مطالعه مي کردند و از اول ميگفتند که از نظر ارشاد غير قانوني است.

جاي تأسف است چرا از اول نگفتند اسم آن را عوض کنيد؟ متاسفانه و صد متاسفانه!.

س: و سخن آخر

ج: عرض به حضور حرف دلم زياد است اگر حرف دلم را بگويم يک کتاب مي توان نوشت در تبريز هر کجا بروي از بزرگ و کوچک مرا مي شناسند.

 اما بعد از مرگ هنرمندان! خياباني به اسم آن هنرمند و مجسمه هاي متعدد مي سازند و تجليل و بزرگداشت ميگيرند.

اي کاش؛ قبل از مرگ هنرمند اين کارها را بکنند و تجليل کرده و ارزش بدهند. به عنوان مثال: شهريار تا زماني که زنده بود کسي آن را به اين صورت نمي شناخت ولي بعد از مرگش مجسمه، تجليل، بزرگداشت و جشنواره مي گيرند و گرامي ميدارند. و ارزشمند مي شود، به جهت خودم نميگويم، بلکه هنرمندان بسيار زيادي در استان ما هستند که مسئولين محترم بايد به اين هنرمندان بها بدهند. تا زماني که زنده هستند به آنان ارزش بدهند.

 من از مسئولين مي خواهم آنها را دعوت کنند و از آنها تجليل و بزرگداشت شود. بر ما صد افسوس که نتوانيم هنرمندان را دعوت و از ايشان تجليل کنيم. و به جاي ما در ماکو از هنرمندان ما تجليل شود.

ما تا حالا يک نفر از هنرمندان و شاعران  را دعوت نکرده ايم.

 از من مي پرسند مسئولين براي تو چکار کرده اند و پاسخ من اين است که من هنوز نمرده ام که کاري بکنند؟

 تا حالا حتي يک کتابي هم به من ندادند. ولي بعد از مرگ ما را عزيز و گرامي خواهند داشت و بزرگمان خواهند کرد.

 شخص بنده چندين بار تصميم گرفتم  ليست هنرمندان را جمع آوري کنم تا بتوانم تجليلي از آنان انجام دهم که البته ثمره اش اين خواهد بود که جوانان ما به مسئولين ارزش بيشتري خواهند داد وقتي ببينند از هنرمندان در زمان حياتشان تقدير ميشوند. در بزرگداشت شاطريان از بنده خواستند سخنراني کنم به جهت همسن بودن با آن عزيز و آشنايي که با ايشان داشتم، در حال سخنراني آرزو مي کردم اي کاش خودش زنده بود و اين مراسم را ميديد و ارزش خودش را مي فهميد.

چرا بايد بعد از مرگ مراسم با شکوهي برگزار کنيم.

خواهش من از استاندارمحترم استان اين است به اين قشر هنرمند خوب توجه کنند و به آنها ارزش و بها بدهند. بنده يکبار در برنامه زنده گفتم: هيتلر در زمان جنگ گفته بود هر چه هنرمند است برويد پيدا کنيد و در يک پناهگاه نگه داريد و مواظبشان باشيد، پرسيدند چرا؟ جواب داد که:

 مردم عادي هميشه به دنيا مي آيد اما هنرمندان اينگونه نيستند.

من مي گويم شهريار نابغه بود و هيچکس مثل شهريار نمي شود. شايد شباهتي داشته باشد ولي شهريار نمي شود بايد تا زنده بود لذت کارش را مي ديد و از قلم او استفاده ميشد. شهريار فقط يکبار اتفاق افتاد.

 از مسئولين و استاندار محترم گله دارم که چرا از هنرمندان لايق ما همچون «عاشق قسم»، «عاشق عباس توفارقان» و يا «استاد سليمي»، در شهر باکو تجليل ميشود؟

آذربايجان شوروي در يونسکو ورزش چوقان را به اسم خودشان به ثبت مي رسانند، کمانچه هم همينطور - تار ايراني و آذري را کسي بها نداد و ديديم که کشورهاي ديگر آن را به نام خودشان ثبت کردند!

خدا شاهد است چندين بار به باکو سفر کرده ام گفتند سريال هاي شما را ديديم، شما توانايي اين کار را داريد بيايد اينجا با ما کار کنيد و من در جواب آنها گفتم من به کشورم و شهرم علاقمنده ام، نان و نمک آنجا را خوردام و آب و هوايش را استنشاق کرده ام و با مردم اين شهر زندکي کردهام، من نمي توانم در کشور شما بمانم.

 زمانيکه درختي تنومند شده و شاخ و برگ داده بايد محصولات آن به کشورش و استان خودش باشد.

من با کمال افتخار ادعا مي کنم بچه تبريز هستم ولي متاسفانهبه خاطر بها ندادن به اين هنر در تبريز به استان هاي ديگر رفتم.

اما از ته قلبم دوست دارم در تبريز باشم و براي استان خودم مقامي کسب کنم.

من در سال 61« چله قارپوزي» را بازي کردم که هنوز هم زنده است و از يادها نرفته و مردم دوستش دارند و هر سال شب يلدا از تلويزيون پخش مي شود. 

از نشرياتي که در استان خودمان چاپ ميشود خواهشي دارم. ديديد وقتي که در تهران کسي نه به عنوان بازيگر بلکه سياهي لشگر بازي مي کند هفته بعد تمام مجله ها پر از عکس او مي شود.

 اکنون شما مرا دعوت کرده ايد من از شما کمال تشکر را دارم و دست بوس شما هستم. و از نويسندگان و روزنامه نگاران تقاضا دارم هنرمندان آذربايجان را از ياد نبريد. من از تمام ملت قدردانم و از مسئولين محترم استانمان کمال تشکر را دارم.

از مسئولين تقاضا دارم کم لطف نباشند!

 

 

نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر: