عجب شیر ما - گردش در بافت تاریخی تبریز با اتوبوسهای «تبریزگردی» در ایام نوروز، به همان اندازه پراهمیت و جالب است که لذت گشتن دور تاریخ را برای مسافران تداعی میکند.
به گزارش عجب شیر ما به نقل از مهر،بهنام عبداللهی: مسافران کم کم در ایستگاه اصلی اتوبوسها جمع میشدند. ساعت هرچقدر به ۹ صبح نزدیکتر میشد، جمعیت بیشتری در ایستگاه دیده میشدند. هرچند که جای چنین جمعیت و ازدحامی در خیابانهای تبریز در آن ساعت خالی بود.
شاید به تعداد همان افرادی که به زبان فارسی، کردی یا عربی در ایستگاه احوالپرسی میکردند و چیزهایی به هم میگفتند، افرادی بودند که به ترکی صحبت میکردند و میشد حدس زد که اهل تبریز هستند.
راهنماهای جوان که از انجمن گردشگری دانشگاه تبریز انتخاب شده بودند کمی آنطرفتر دور هم جمع شده بودند؛ بنظر میرسید درباره برنامههایشان صحبت میکردند؛ اینکه کدام یک کدام مسیر را انتخاب کند یا ... پسرها و دخترهای جوانی که شالی بنفش در گردن داشتند و همین آنها را با مسافران متمایز میکرد.
طوفانی که از دیشب در هوا مانده بود، نهتنها لباسهای مسافران و شالهای بنفش راهنماهای گردشگری، بلکه کاغذهای در دست رانندگان اتوبوسها را هم در صبح پنجمین روز تعطیلات نوروزی اینور و آنور میبرد. همان رانندگان میگفتند «این طوفان مسافرها را از تبریز خواهد برد».
ساعت ۹ شد و همه سوار اتوبوس شدند؛ سوار اتوبوسی که قرار بود مسافران را به بافت تاریخی تبریز ببرد. اتوبوسهای دیگری هم در ایستگاه قرار گرفته بودند که قرار بود مسیرهای دیگری همچون ائلگلی یا تلهکابین تبریز را در پیش بگیرند.
من هم بین مسافران غیرتبریزی و تبریزی سوار اتوبوس بافت تاریخی تبریز شدم. اتوبوس بعد از چند دقیقه توقف و مطمئن شدن از پر شدن تمام صندلیها راه افتاد. دختر جوانی که راهنمای آن اتوبوس بود در وسط قرار گرفت، جایی که صدایش به همه برسد؛ و با این بیت صحبت خود را آغاز کرد: «شهر تبریز است و جان قربان جانان میکند، سرمه چشم از غبار کفش مهمان میکند.»
عدهای از مسافران همچون شاگردان درسخوانی که تمام حواسشان را صرف معلمشان میکنند، به حرفهای راهنما گوش سپردند و عدهای دیگر، از پنجره بیرون را تماشا میکردند یا با بغلدستیشان گرم صحبت میشدند.
اولین ایستگاه، مقبرهالشعرا و موزه قاجار بود؛ جایی که فاصله کمی از ایستگاه مرکزی اتوبوسها داشت. خانم راهنما برای علاقهمندان همراه، از تاریخچه این مکانها گفت. اما مقبرهالشعرا شاید به دلیل اینکه یکی از معروفترین بناهای ایران و مهمترین نماد تبریز در کتابهای درسی است، نیاز چندانی به معرفی نداشت.
وقتی رسیدیم، راهنما توضیحی درباره اتوبوس تبریزگردی داد: «وقتی شما پیاده شدید، ما بعد از ۵دقیقه به سمت ایستگاه بعدی حرکت میکنیم؛ اما شما مجبور نیستید در این زمان کوتاه به اتوبوس برگردید؛ زیرا تا ساعت ۱۳، از هر ۲۰دقیقه یکبار، یک اتوبوس در همین ایستگاه منتظر شما خواهد بود». این تمایز اتوبوسها با سالهای قبل باعث شد مسافران با خاطری جمع پیاده شوند.
اولین مقصد مسافران پارک-موزه بزرگ قاجار بود. «این موزه در محل خانهٔ امیرنظام گروسی و در محلهٔ ششگلان قرار گرفتهاست. موزهٔ قاجار در سال ۱۳۸۵ خورشیدی پس از مرمت و بازسازی، بهطور رسمی راهاندازی شد.
خانه امیرنظام گروسی که در دوره ناصرالدین شاه و در زمان پیشکاری امیر نظام گروسی و توسط او ساخته شدهاست در سال ۱۳۷۰ توسط سازمان میراث فرهنگی خریداری شد و با شماره ۱۷۴۹ در فهرست آثار ملی کشور ثبت گردید. پس از مرمت و بازسازی بنا، با حفظ ویژگیهای معماری و شاخصهای سنتی بنا به عنوان موزه قاجار مورد استفاده قرار گرفت. این موزه در نزدیکی مقبره الشعرا تبریز که مدفن بیش از ۴۰۰ شاعر نامی از جمله شهریار، قطران، اسدی طوسی، فاریابی و ثقةالاسلام است قرار دارد.
البته پس از اینکه دو مدرسه قدیمی در نزدیکی موزه قاجار تخریب و به حیاط این مجموعه پیوستند؛ موزه قاجار به پارک-موزهای کمنظیر در سطح ایران تبدیل شد که حالا همهساله میزبان هزاران هزار گردشگر داخلی و خارجی است.»
مسافران بعد از اینکه این حرفهای کتابی را از زبان راهنما شنیدند، در مرحله اول از فضا استفاده کردند و تا دلشان میخواست عکس گرفتند؛ برخیها با موبایل و برخیها با دوربین حرفهای. غرفهای هم که در حیاط موزه لباسهای محلی آذری را برای عکس گرفتن ارائه میداد؛ مورد استقبال مسافران قرار گرفت.
به ایستگاه برگشتم که در جنب مقبرهالشعرا بود. مقبرهالشعرا سالهاست درحال مرمت است و اوضاع خوبی ندارد؛ ولی با این حال تا حدودی برای رفت و آمد مسافران آب و جارو شده بود. اتوبوس دقیقا بعد از ۲۰دقیقه آمد؛ سوار شدم و دو راهنمای دختر و پسری که نشسته بودند، گفتند مقصد بعدیمان موزه قرآن و کتابت و مسجد صاحبالامر است. اتوبوس خالی بود جز پیرزن و پیرمردی که با علاقهمندی بسیار راهنماها را به صحبت وا میداشتند.
اتوبوس که به راه افتاد، دختر جوان راهنما برخواست و برای ما ۳ نفر توضیحاتی ارائه داد؛ مثلا وقتی از کنار پل قاری میگذشتیم از تاریخچه آن پل گفت که...؛ اما وقتی پیرمرد گفت قبلا آمده و میداند و راضی به زحمت دوباره نیست، خانم راهنما سرجای خود نشست.
به مسجد صاحبالامر رسیدیم؛ مسجدی که در گذشته جزوی از میدان بزرگ صاحبالامر بود؛ میدانی که کارشناسان تاریخ معتقدند میدان نقش جهان اصفهان به تقلید از این میدان ساخته شده است.
موزه قرآن و کتابت نیز داخل همان مسجد قرار گرفته است. در موزهٔ قرآن و کتابت، نسخ نفیسی از قرآن، مربوط بهدورههای گوناگون تاریخ، نگهداری میشوند که گفته میشود، یکی از آنها، دستخط علی بن موسی است. همچنین انواع پلاکهای فلزی، قلمدانها، ظروف سفالی، نسخ خطی و … در این موزه نگهداری میشوند.
از آثار دیگر موجود در موزهٔ قرآن و کتابت، میتوان بهآثار خوشنویسی هنرمندان تبریزی -همچون درویش عبدالمجید، علیرضا عباسی، علاءالدین بیگ تبریزی، محمدحسین تبریزی، ملاعبدالباقی تبریزی، میرزا طاهر خوشنویس، میرزا محمد شفیع تبریزی و میرعماد حسنی- اشاره کرد.
در این ایستگاه، چهار خانم جوان سوار اتوبوس شدند که یکی اهل تبریز و ۳نفر دیگر اهل تهران بودند؛ و همین باعث شد راهنما از جای خود برخیزد و راجع به ایستگاه بعدی که عمارت شهرداری تبریز بود سخن بگوید.
عمارت شهرداری تبریز یا عمارت ساعت یا موزه شهر؛ با هر اسمی که میتواند داشته باشد، باز جزو مهمترین نمادهای تبریز است. این عمارت درست در مرکز شهر قرار گرفته و محال است کسی به تبریز بیاید و هوس نکند سرکی به داخل این عمارت یکشد. به گفته مسئولان در ایام عید امسال عمارت شهرداری تبریز با ۳۶هزار بازدیدکننده در ۴ روز اول، جزو پربازیدترین مکانهای تاریخی استان شده است.
در محوطه این عمارت که در تاریخ ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۸ ساخته شده است، به مناسبت عید نوروز، نمایشگاهی موقت از محصولات و سوغات تبریز بر پا شده است و در داخل عمارت نیز به رسم همیشه، موزههایی جداگانه مثل موزه فرش، سکه و... وجود دارند و نمایشگاههایی مثل نمایشگاه صنایع دستی و نگارگری از مسافران میزبانی میکنند.
البته اینکه اتوبوس تبریزگردی در مقابل این عمارت یا نزدیکی مقبرهالشعرا توقف میکند، به این معنا نیست که مسافران تنها باید این مکانها را مورد بازدید خود قرار دهند بلکه این نقاط، توقفگاههایی محوری هستند. مثلا در نزدیکی عمارت شهرداری تبریز، خانه تاریخی حیدرزاده، پیادهراه تربیت، حمام نوبر و موزه سنجش هم در نزدیکی همدیگر قرار گرفتهاند و به معنای نزدیک کلمه، بافت تاریخی شهر را به وجود آوردهاند.
اینبار بیآنکه مسافری سوار شود، اتوبوس راهی خانههای تاریخی بهنام، گنجئهای زاده و قدکی شد که همه در دانشگاه هنر و معماری تبریز جمع شدهاند. البته کسی که به این مقصد برود، باید از خانه استاد شهریار و خانه نیکدل هم بازدید کند تا پی ببرد که تبریز چقدر شهر خانههای تاریخی است!
آخرین مقصد اتوبوس بافت تاریخی، فیروزه جهان اسلام یا همان مسجد کبود بود. مسجدی با قدمت چندصدساله که چندسال پیش درست در حوالی آن، استخوانهای تبریز پیدا شدند! استخوان انسانهایی که تاریخ ۵هزار ساله تبریز را نمایان ساختند و حالا آن استخوانها و ابزار آنان نیز در موزهای به نام موزه عصر آهن در معرض بازدید علاقهمندان قرار میگیرد.
با اتوبوسی خالی به ایستگاه مرکزی چهارراه شهید بهشتی برگرشتیم. هرکدام از مسافران در بخشی از تاریخ این شهر جا مانده بودند اما میشد دید که راننده اتوبوس و راهنمایان گردشگری با دستی پر به ایستگاه مرکزی بازگشته بودند.