تنها وظيفه هنرپيشه اين نيست که روي صحنه بازي کند بلکه بايد با زندگي طبيعي وسيله انتقال افکار نويسنده به تماشاگر شود. چه خوشبختند هنر پيشگانيکه به جاي ايفاي نقش، وظيفه فهماندن به مردم را انجام مي دهند. به همين منظور مصاحبه اي را با هنرمند بنام و محبوب استان آذربايجان شرقي ترتيب داده ايم که ماحصل آن به قرار زير مي باشد.
س: لطفاً خودتان را براي خوانندگان نشريه معرفي بفرماييد؟
ج: ناصر هاشمي پروين متولد 1341 تبريز، متاهل داراي 3 فرزند و 2 نوه، کارمند بازنشسته تراکتور سازي هستم. مدت 34 سال است با تلويزيون تبريز بطور حق الزحمه اي همکاري مي کنم که حاصل اين همکاري بيش از صدها فيلم و سريال است که هموطنان عزيزم بيشتر از بنده در جريان اين کارها هستند.
س: از تجاربتان در تئاتر بگوييد؟
ج: کارم را با تئاتر شروع کرده ام. نمايش نقشه شيطان در سال 1358 به نفع جنگ زدگان که مهمان شهرمان بودند، بعد از اين نمايش توسط آقاي لطف خدايي به گروه تئاتر سپاه پاسداران پيوسته و از آنجا به تلويزيون رفتم. و از سال 1360 در تلويزيون هستم ولي تئاتر هم کار کردم به نام، فاتحان قاديسه، وداع، جزيره، نوشته فوگارد و به کارگرداني مرحوم محمود قبه زرين، نمايش آخرين برف بهاري نوشته حسين راستين و کارگرداني منوچهر طماسبي و بسياري کارهاي ديگر...
س: دوست داريد بيشتر در تئاتر بازي کنيد يا در تلويزيون؟
ج: تئاتر حکايت سينه به سينه است، تئاتر نوعي عشق است، تئاتر ارتباط مستقيم با بيننده است ولي تئاتر در تبريز يعني بيکاري! البته اين موضوع برمي گردد به قبل از حضور آقاي صفي پور در اداره کل ارشاد اسلامي استان، الان با حضور ايشان و ساير همکارانشان در اداره کل ارشاد زمينه بهتر شده است. چنانچه گروهاي تئاتر فعال هستند و براي اکران نوبت مي گيرند. البته آخرين کار تئاتر که داشتم نمايش کمدي مشدي عباد بود که براي اجرا تأييد نشد. ولي کار در تلويزيون مخاطبان بيشتري دارد و مردم خوبمان سالهاست که عادت کرده اند ما را در تلويزيون ببينند.
س: در حال حاضر مشغول چه کاري هستيد؟
ج: اکنون در واحد نمايش راديو مشغول نوشتن و بازي هستم. راديو گرمترين رسانه است، و نيز با گروه تانيش در انجام کارهاي هنري و تئاتر همگاري مي کنم. براي نمايش جشن هاي مردمي و ملي فعاليت مي کنم. معاونت فرهنگي شهرداري کلان شهر تبريز جناب آقاي حجه الاسلام حميدي و مدير کل سازمان فرهنگي هنري شهرداري تبريز جناب آقاي حاج حسين آذر نيا قدم هاي بسيار مثبتي در راستاي فرهنگ سازي و نيز ايجاد فضاي مفرح و شاد براي همشهريان عزيز برداشته اند. جشنواره تابستاني شهرداري نمونه همين کار است. اجراي بيش از 30 برنامه نقطه به نقطه تبريز کاري بسيار سنگين و سخت ولي زيبا، بي تأثير نيستند. در اين رابطه اعضاي محترم شوراي اسلامي تبريز، واحد به واحد شهرداري کلان شهر تبريز و در رأس آن دکتر نجفي.
من در اينجا از طرف همشهريان عزيزم به همه آنها خسته نباشيد عرض مي کنم و اميدوارم همواره موفق و پيروز باشند.
س: برنامه هاي آتي شما در زمينه تلويزيون چيست؟
ج: سريال نيمه کاره اي داريم با نام تبريزلي تاجر، يا تاجر تبريزي که فکر مي کنم در آينده نزديک ادامه اين کار را از سر بگيرم.
س: شما کار در سينما را تجربه کرديد؟
ج: در تبريزمان خيلي کم کار سينمايي انجام شده و اگر هم شده بيشتر از بازيگران تهراني استفاده شده است، من هم تا بحال خارج از تبريز کاري نداشته ام. فيلم سينمايي عاشيق بولوت را در سال 1370 کار کردم که فکر مي کنم در سال 1385 از تلويزيون پخش شده است و فيلم سينمايي داستاني پير مرد را با حضور مرحوم قبه زرين جلو دوربين برديم که متاسفانه هيچگاه مونتاژ نشد و در سال 1393 فيلم سينمايي ائو، با کارگرداني بهمن و بهرام ارک را جلوي دوربين برديم.
س: کدام نقش ها بيشتر برايتان جذابيت دارد؟
ج: هنر! کاري را که مردم دوست دارند، هرگاه در خدمت مردم بوده موفق بوده است. سري کارهاي آقاي فراموشي را که بيشتر مورد توجه قرار گرفته را مي پسندم. اصلاً بعنوان يک بيننده هم از شخصيت آقاي فراموشي خوشم مي آيد.
س: وضيعت کمي و کيفي بازيگري در نسل جديد و جوان را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
ج: قضيه بازيگري نسل جديد و قديم ما بيشتر شبيه است به نسل قديم و جديد فوتباليست هاي ما که در زمين هاي خاکي بازي مي کردند و به تيم هاي محبوبشان راه پيدا کردند، با کمترين هزينه بازي کردند و ادعايي کم داشتند مثل احد شيخ لاري، غلام کريم پور، محمود گلشني و ... ولي الان نسل جديد که رسيدند با آخرين کفش ها و لباس ها در بهترين زمين ها و با قرارداد هاي چند صد ميليوني و شايد ميلياردي ولي بدون يک هزارم تعصب و همت بازيکنان قديمي! حاجي علي صالحي پناهي مي گفت 15 هزار تومان از فوتبال پول گرفتم که کم مونده بود سکته کنم. همين مثال را مي توان در مورد بازيگران و هنرمندان اين شهر و ديار بيشتر بکار گرفت. زماني مجاني کار کرديم شايد در حد پول بنزين ماشينمان تا اين مردم را بخندانيم و شاد کنيم ولي الان ... آقاي شکوريان، فکر مي کنم بگذريم بهتر باشد.
زندگي صحنه يکتاي هنرمندي ماست/ هر کسي نغمه خود خواند و از صحنه رود. صحنه پيوسته بجاست/ خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد.
س: و سخن آخر؟
ج: اميدوارم هر سخن، سخن آخر نباشد ولي چيزي را مي خواهم بگويم البته که اي کاش با هم مهربانتر باشيم. شايد فرصت جبران نباشد. تو اي دوست من، اي خاطرات خوبم، شايد بتواني کمبود محبت خود را پيش همه توجيه کني ولي هيچوقت نمي تواني با دل خودت کنار بيايي. کار، بيکاري، ماشين و پول همه و همه براي اين است که دنيايمان را قشنگ کنيم نه اينکه اينها وسيله اي باشد براي دوريها ! نمي دانم، شايد يک روز و يک ساعت خاص برسيم به آنچه که بايد سالها پيش مي رسيديم. عزيزانم، هموطنانم، همشهريان عزيزم دوستتان دارم و زندگي بدون شما و بدون حضور در قلب شما زندگي نيست بلکه جهنم است. متشکرم از هفته نامه وزين عجب شير و جناب آقاي شکوريان عزيز که باعث شدند با شما عزيزان، صحبتي داشته باشم.